سیدمحمدسیدمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

يكی يه دونه ، عزيز در دونه

خونمون2

1390/10/27 11:17
نویسنده : مامان محمدجان
1,493 بازدید
اشتراک گذاری

ادامه ی پست قبلی که قولش رو داده بودم:

خاله طاهره جون دوتا پسمل گل (محمدحسن و یونس)

و همسایه ی بالایی دوتا دخمل ناز داره

یونس اول راهنمایی و محمدحسن 3 سال و نه ماهشه

راجع به بچه ها باید بگم

همه یه طرف محمدحسن وروجک هم یه طرف

با بقیه میونت خوبه اما با محمدحسن یه خورده قاراش میشه

اصلا میونه ی خوبی باهات نداره 

                  Dessert Land

میاد خونمون همه ی اسباب بازی و از همه مهمتر سه چرخه ات رو با سخاوتنمندی کامل

در اختیارش میذاری اما به محض ورود ما به خونه اشون خساست این فسقلی گل میکنه

هیچ چیزی رو دستت نمیده تا میری طرفش باهاش بازی کنی داد و هوار میکنه که نیا

الهی فدات شم تو هم که عاشق بچه هایی بدون اعتنا به اون همه داد و هوار دوباره

میری پیشش

Dessert Land

امروز که رفته بدیم خونه ی مامان جون محمدحسن دوباره این قصه تکرار شد جالب

این بود که اون از ته دل حرص میخورد که نیا پیشم و تو در مقابل با کمال خونسردی

میرفتی سمتشو یه چیزایی به زبون خودت بهش میگفتی  و لبخند میزدی

این ناسازگاری محمدحسن واسم شده یه معضل اصلا نمیدونم چه رفتاری باید داشته باشم؟؟؟؟

گفتم این پست رو بنویسم تا دوستای گلم کمکم کنن شاید بتونم بینتون صلح وصفا ایجاد کنم

منتظر راهکار های خوبتون هستم مامانای مهربونشکلکهای جالب آروین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان تارا و باربد
28 دی 90 1:11
اميدوارم خداي بزرگ به شما و تمام عزيزانتان سلامتي عنايت كه و هميشه در كنار هم شاد باشيد


ممنوووووووووووووووون عزیزم
ملی مامانه میکاییل
28 دی 90 7:22
البته من نمیتونم جلو شما پیش کسوت نطر بدم ام به نظر من مواظب محمد باش بهش اسیبی نرسونه و راه خونسردی خودت و محمد جون رو ادامه بده


اختیار داری ملی جون شکسته نفسی میفرمایین
این پسر اعصابم رو خورد کرده
منم فعلا همین کارو میکنم ببینم روش کم میشه یا نه
مامان نسترن
28 دی 90 17:43
وای وای نگو خانومی که پسر منم اخلاق محمد حسن جونو داره. اصلا ازبچه های همسنش بیزاره. اسباب بازیاشم بهجونش بستن. نمی دونم چی کار کنم


نسترن جون اخه مجمدحسن علاوه بر اینکه اسباب بازیاشو نمیده اصلا از محمد خوشش نمیاد
میره پیشش داد و هوار میکنه
آزاده
28 دی 90 23:05
عزیزمممممممممممممم
چه جالب
با تصورش حسابی خندیدم



اره عزیزم هرکی اونجا بود قفط به خونسردی محمدجون میخندید
تینا
2 بهمن 90 14:59
الهی قربون سخاوتت خاله


خاله نسرین.مامان صدف و سپهر
2 بهمن 90 23:41
مامان مهربون طبیعت بچه هاست نباید خصلت های خش دار آدم بزرگا رو با دل آیینه ایی بچه ها قاطی کرد.
دقیقا صدف من مثل محمد جان با مهربونی و یه دنیا عشق میره سمت پسرخالش که 40 روز ازش بزرگتره و ناگهان با یه حمله ی گازنبری روبرو میشه و یه شکم سیر گریه میکنه.اما یه مدتیه یخورده بهتر شدن.
فکر میکنم به مرور زمان با بزرگتر شدنشون بهتر بشن.


کامنتت رو که خوندم خیلی اروم شدم عزیزم
ایشالله همه چی درست میشه
سمانه مامان پارسا جون
3 بهمن 90 11:52
این یه چیز طبیعیه بین همۀ بچه ها یکی روی وسایلش حساسه یکی هم نیست
خودش درست میشه خانومی
همه رو بزار رو حساب بچگی


خدا کنه من که واسه ی اون لحظه ثانیه شماری میکنم
مامان آوا
3 بهمن 90 19:21
دستت درد نکنه پسر گلم که انقدر مهربونی که وسایلتو به دوستات می دی


ممنون خاله جونی
مامان ماهان
4 بهمن 90 12:00
@}قربونش برم


گروه ترمه
5 بهمن 90 20:53
گروه ترمه فعالیت هنری خود را در زمینه هنرهای تزیینی و بافت آغاز نمود. کلیه کارهای موجود در این وبلاگ کار دست بوده و در صورت سفارش به رنگ دلخواه شما تهیه میگردد. تزیینات شامل انواع بافت ( شال و کلاه، تل های فانتزی، اشارپ، ساق و ...) تم های تولد گیفتهای زیبا برای جشنها کارت پستال و ... http://termehandcraft.blogfa.com/