سیدمحمدسیدمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

يكی يه دونه ، عزيز در دونه

سفر به همدان 1

1391/5/10 23:26
نویسنده : مامان محمدجان
1,795 بازدید
اشتراک گذاری

ای خدا دلم میخواد داد بزنمگریه

اخه همین الان یه مطلب نسبتا طولانی داشتم تایپ میکردم که لب تاپ ... خاموش شد

حالا دوباره مینویسم تا چشش درآدنیشخند

روز مبعث تصمیم گرفتیم سه تایی بریم سفر. کجا؟ همدان و کرمانشاه

تا هم یه حال و هوایی عوض کنیم و هم دوسه روز از گرما و هوای خاکی خوزستان به دور

باشیم . این گرد و خاک چند ساله دمار از روزگار ما خوزستانیا درآورده

هر چند به کرمانشاه که رسیدیم بعد از دیدن طاق بستان داشتیم یه چرخی تو شهر میزدیم

که یهو هوا خاک شد . یه خاک غلیظ . سراسیمه دنبال هتل گشتیم تا شب رو به امید خوب

شدن هوا به صبح برسونیم.

خداروشکر صبح هوا خوب شد از فرصت استفاده کردیم و یه سری به بیستون زدیم از اونجا

هم راهی همدان شدیم

همدان هوا عالی بود روزا خنک و شبا سرد

تو این چند روز مسافرتمون من وبابا که بزرگترین لذت و تفریحمون دیدن ذوق کردن جنابعالی

از دیدن پارک و سرسره و ...بود هرجا شهربازی و فضای سبزو سرسره ای میدیدم توقف

میکردیم و دِ برو بازی

یادم میاد تو یکی از  سفرهای  دوتایی من و بابا اون موقع ها که هنوز رد و اثری از شما نبود  

رفته بودیم اصفهان . ناخودآگاه میرفتم سمت پارک بادیا و با حسرت مامانا و بچه هاشون

 رو تماشا میکردم

اخه نمیدونی چه لذتی داره وقتی مبینم دونه دونه پله ها رو یا به قول خودت بــــِلــــِه ها رو

میری بالا و با ذوق و هیجان سر میخوری پایین

با دیدن لبخندت منم خنده ام میگیره و کلی ذوق میکنم و خدا رو به خاطر وجود فرشته

کوچولوی زندگیمون هزار بار شکر میگم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

دخملی
10 مرداد 91 18:22
کلبه درویشی ما همدان بود....در خدمتیم
ملی مامان میکاییل
10 مرداد 91 22:49
بعد از سالی اومدی خواهر عکسای محمد جان کو پس ؟؟؟ دلمون براش تنگ شده


چشم ملی جون عکسم میذارمممممم
سمانه مامان پارسا جون
11 مرداد 91 0:46
سلام خانومی خوبی خوشی؟
بعد از مدتها اومدی دلمون واستون تنگ شده بود محمد جان خوبه؟
روی ماهشو ببوس


سلام عزیزم
ممنون ما خوبیم خداروشکر
عزیزم منم دلم واسه شمایه ذره شده بود