محمد و بابایی
سلام نفس بابا
الان تو کنارم نشستی و منو مدا صدا میزنی . اَیَ اَیَ اَیَ ... منم مجبورم نگاهت کنم
و تو هم یه سَری به نشونه تایید تکون بدی و من رها بشم.
خوب خوشبختانه گذاشتی رفتی سراغ مامان تا من با فراغت بال بهتری بنویسم .
عادتت این شده که هر از گاهی منو اَیَ اَیَ اَیَ ... صدا میزنی و هر کجا که باشم
باید نگات کنم و تو هم یه سر تکون بدی یه چیزایی به زبون بوقلمونیها بگی و دوباره
از اول شروع کنی . خلاصه اگه یه کم جواب من تاخیر داشته باشه یا حواسم نباشه
خونه میشه محشر کبری، بغض میکنی و دوون دوون میری بغل مامان و با صدای بلند
شروع میکنی گریه کردن اونوقت نوبت منه که از تو دلجویی کنم و التماس اما تو به این
سادگیها آروم نمیشی .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی