اولين مسافرت گل پسرم
۱۰ مهر ، ۳۱روز بيشتر نداشتى كه منو بابا تصميم گرفتيم ببريمت پا بوس امام رضا(ع) ، من همش واهمه ى سرماى مشهد رو داشتم ميترسيدم كه مبادا سرما بخورى . چند روز قبل با عمه فخرى تماس گرفتمو احوال آب و هوا رو پرسیدم . عمه سفارش كرد حسابى بپوشونيمت و لباس گرم همراه ببريم چون گفتن هوا حسابى سرد شده ، منم كه در تدارك بستن چمدون بودم هرچی لباس كاموايي داشتى برداشتم .
روز حركت به اهواز رفتيم تا با هواپيما به مشهد برىم , سوار شديم من ميخواستم بهت شير بدم تا گوشات کیپ نشه ، اما تو از همون لحظه ى حركت از خونه به خواب ناز رفتى ، تو راه همش خواب بودى .
تا هواپيما پاشو گذاشت مشهد از خواب بيدار شدى .عمه فخرى و بچه ها اومده بودن دنبالمون فرودگاه و با هم رفتيم خونه .
خدا روشكر امام رضا حسابى هوا مونو داشت ،آب و هواى مشهد اون چند روز گرم شده بود و من دلشوره ى سرما رو نداشتم.
يك هفته مشهد بوديم خيلى خوش گذشت چندين بار منو بابا رفتيم حرم و تو رو گذاشتيم پيش عمه و بچه ها ,خيلى هواتو داشتن ,كلى روی بغل كردنت باهم بحث ميكردن , باهات تمرين آغا پاغا میکردن و کلی ازت عكس و فيلم گرفتن ,.....خداييش خيلى زحمتشون داديم . پرونده اکبر جوجه ای رو هم که همه دايي ها و خاله ها و عمه ها و عمو ها به ميمنت به دنيا اومدنت خورده بودن هم با مهمون كردن عمه فخري بسته شد . يه شبم قرار شد تو رو ببريم حرم يه يكسره ى مخمل سبز كه منو بابا از بازار مشهد برات خريده بوديم تنت كردم و رفتيم حرم , تو صحن كه نشستيم اولش خواب بودى اما بعد بيدار شدى خيلى كنجكاوانه به اطرافت نگاه ميكردى من از طرفت به امام سلام دادم السلام عليك يا علی ابن موسى الرضا
اين جورى بود كه شدى ((مشهدى محمد)) .