سیدمحمدسیدمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

يكی يه دونه ، عزيز در دونه

قندعسل تو خواب بابا

1389/12/23 20:20
نویسنده : مامان محمدجان
1,367 بازدید
اشتراک گذاری

قندعسل بابا سلام

بابا امروز يه خواب شيرين ديدم كه شرحش رو در زير ميگم .

اما يه كليپ 3-4 دقيقه ای رو موبايلم داری كه مامان گرفته . اون كليپی رو ميكم كه تو

روروكت نشستی و خيلی شيرين چند بار ميگی بوبوبو........با يكيش خيلی شبيه يه بابا

گفتن خيلي واضح و شيرينه .

خلاصه تو اين چند روز و چند شب تنهاييم روزی 6-7 دفعه هر دفعه هم 6-7 بار

ميبينمشو حسابی حال ميكنم . ای بدك نيست كمی از دلتنگی كم ميكنه .

امروز هم كه از سر كار اومدم بعد از ناهار چند باری ديدمش و ديگه رفتم به خواب ز

خواب ديدم اومدم قم و خونه مامان جون قمی تو بغلمی يه جمله ميگی به همون سبك

بوبوبو...............باي تو كليپ همون بوبا رو ميگی و ادامه ميدی بريم بيرون . منم البته

تعجب كردم كه قندعسل فقط بوبا ميگفت اما اين چند روز بابايی رو نديده خوب ياد گرفته

حرف بزنه .

بعد از بيدار شدن زنگ زدم به مامان جون قمی البته شما خونه عموحسين بودی واسه

مامان جون تعريف كردم مامان جون گفتش اتفاقا عصر همش صحبت اين بوده كه بريم

بيرون يا نه كه تصميم گرفتيم جون هوا سرده بمونيم خونه .

قندعسل مامان جون گفتن كه حتما دلت خواسته بری بيرون . قول دادن فردا هر طوری

ببرنت حرم حضرت معصومه . بابايی رفتی واسم دعا كن . ممنون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامان قندعسل
24 اسفند 89 18:17
سلام
چه خواب شیرینیاز بس بابایی دلتنگ قندعسله این چند روز قد یه سال گذشتهطوری که محمد جون حرفم میزنههههههههه
بابا جون زود بیا ...دلتنگتیم


سلام واقعا هر روزش قد يه سال گذشت وااااااااااااااااااااااااي قربونت قندعسل
عجيب اين دل اسيرت شده



مامان قندعسل
24 اسفند 89 18:18
بابایی چرا شکلک نذاشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


1- همیشه 90% زحمتش رو خودت ميكشيدي عزيزم
2- خيلي خسته بودم اين چند روز .
امروز سه شنبه بعد از 20 روز سر كار يه كم تنفس كردم و تو طبيعت سبز شركت خستگي از تن بدر كردم
جاي شما خالي هوا هم معتدل معتدل معتدل و بسيار پاك و شفاف بود
مامان زهرا نازنازی
28 اسفند 89 10:35
دنیا را برایتان شاد شاد و شادی را برایتان دنیا دنیا آرزو مندم هر روزتان نوروز . . . سال ۱۳۹۰ مبارک
سارا
28 اسفند 89 13:58
سلام قند عسل خوبی خاله؟ بهت خوش بگذره عزیزم
مامان فرشته
29 اسفند 89 19:09
بر ما سالی گذشت بر زمین گردشی و روزگار را حکایتی امید که آن کهنه رفته باشد به نکویی و این تازه بیاید به شادی سال نو مبارک
ملی
29 اسفند 89 21:54
با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت روزهایت بهاری و بهارت جاودانه باد . . .
مامان شیما وحدیث
1 فروردین 90 14:42
یامقلب قلب اورا شادکن/یامدبر ،خانه اش آباد کن/یامحول ،احسن الحالش نما /ازبدیها فارغ البالش نما/ عزیزم ،امیدوارم امسال یکی ازبهترین سالهای زندگیتون باشه . عیدتون مبارک . درپناه ح
سودابه
2 فروردین 90 1:41
سال بسیار خوبی را برایتان آرزو میکنم. شاد و سلامت باشید.
مامان آوا
5 فروردین 90 14:48
مهربان من ، هر روز به خورشید می سپارمت تا مبادا گرفتار سایه غم شوی
مامان حسین
7 فروردین 90 18:44
سلام عزیزم خوش بگذره.
مامان فرشته
8 فروردین 90 12:28
سلام خوبین ؟ هنوز سفر هستید ؟ امیدوارم خوش باشید دلمون تنگ شده
سارا
11 فروردین 90 13:37
سلام قند عسل جونم خوبی؟ پس کی میای خاله؟
مامان شیدا
11 فروردین 90 23:24
سلام دوست عزیز
امیدوارم به زودی به مرادتون برسید و کوچولوتونو ببینید .


سلام
ممنون از محبت شما
شكر خدا چند روزي هست كه در كنار هم خوش ميگذرونيم
مامان آوا
13 فروردین 90 1:02
و من همچنان منتظر خبرای خوب خوب هستم
مامان هوراد
17 فروردین 90 14:04
سلام تبریک کوچولو برگشته ولی شما خیلی سوزناک می نویسید گریم گرفت سال نو مبارک انشاالله در پناه خدا سال شاد و پر برکتی در کنار خانواده داشته باشید.
ملی
17 فروردین 90 20:05
آخیییییییییییی ناراحت نباشید بزودی پسره گلتون باز میاد تو بغلتون و حسابی بوبا بوبا میکنه
مامان محمد معین
20 فروردین 90 19:58
سلام عید و سال نوتون مبارک امید وارم سال 90 سال خوشیها باشه براتون و خدا محمد جون رو براتون نگه داره . راستی چرا از محمدجان عکس نمی ذاری به ما هم سر بزنید
مامان شیما وحدیث
21 فروردین 90 1:52
سلام مامانی خوبی .کجایی خبری ازت نیست .رفتی که رفتی ها ؟
بیا که منتظرتونیم


سلام عزیزم ممنون که در نبودم به یادم بودی
مامان حسین
21 فروردین 90 11:44
سلام
کم پیدا شدین!!!!!!!!!
سلام عزیزم ممنون که در نبودم کامنت گذاشتی

فریبا
8 خرداد 90 17:09
سلام شما هم لینک شدید