قندعسل تو خواب بابا
قندعسل بابا سلام
بابا امروز يه خواب شيرين ديدم كه شرحش رو در زير ميگم .
اما يه كليپ 3-4 دقيقه ای رو موبايلم داری كه مامان گرفته . اون كليپی رو ميكم كه تو
روروكت نشستی و خيلی شيرين چند بار ميگی بوبوبو........با يكيش خيلی شبيه يه بابا
گفتن خيلي واضح و شيرينه .
خلاصه تو اين چند روز و چند شب تنهاييم روزی 6-7 دفعه هر دفعه هم 6-7 بار
ميبينمشو حسابی حال ميكنم . ای بدك نيست كمی از دلتنگی كم ميكنه .
امروز هم كه از سر كار اومدم بعد از ناهار چند باری ديدمش و ديگه رفتم به خواب ز
خواب ديدم اومدم قم و خونه مامان جون قمی تو بغلمی يه جمله ميگی به همون سبك
بوبوبو...............باي تو كليپ همون بوبا رو ميگی و ادامه ميدی بريم بيرون . منم البته
تعجب كردم كه قندعسل فقط بوبا ميگفت اما اين چند روز بابايی رو نديده خوب ياد گرفته
حرف بزنه .
بعد از بيدار شدن زنگ زدم به مامان جون قمی البته شما خونه عموحسين بودی واسه
مامان جون تعريف كردم مامان جون گفتش اتفاقا عصر همش صحبت اين بوده كه بريم
بيرون يا نه كه تصميم گرفتيم جون هوا سرده بمونيم خونه .
قندعسل مامان جون گفتن كه حتما دلت خواسته بری بيرون . قول دادن فردا هر طوری
ببرنت حرم حضرت معصومه . بابايی رفتی واسم دعا كن . ممنون