پله نوردی محمدجان
قندعسل جدی جدی شیرین شده تحمل چند ساعت جدایی از اون خیلی برام سخته
امشب دیدم خیلی دور و ور پله های خونه ی اغاجون بود دوست داشت مثل بقیه بچه ها اونم بره بالا توانشو توش میدیدم اما نیاز به کمک داشت منم کمکش کردم حرکت دستا
از قندعسل و حرکت پاش کمک من هرطوری بود با کمک من رفت بالا بعد من آوردمش پایین دوباره دیدیم پیش پله هاس خوشش اومده بود انرژی زیادیه دیگه باز کمکش کردم اما این
بار کمتر . دوباره آوردمش پایین بار سوم دیدم که یکی از پله ها رو خودش رفته مونده بود هاج و واج چیکار کنه نه راه رفت داشت نه راه برگشت خلاصه کمکش کردم اینبار رو هم رفت بالا
دیگه بعد از این سری بود که اومدیم خونه .اما فکر میکنم تو هفته اینده به راحتی اینکار رو انجام بده امیدوارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی