شیرین طللللللللا
وای چه نفسی شدی توووووووو!!!!!!!!
دیگه نسبت به محیط اطرافت یه شناخت نسبی پیدا کردی ،میری سمت کلمن آب و با یه نقو نوق خوشگل اعلام میکنی که تشنه ای
هرجا بالشتی دیدی سرتو خیلی ناز میذاری روشو مثلا میخوابی
اما بگم ها یه کوچولو بهونه گیر هم شدی ، من بیچاره جرات بیرون رفتن
از اتاق رو ندارم به محض اینکه پامو از در گذاشتم بیرون صدای گریه ی جنابعالی بلند میشه و مثه جوجه اردکا هرجا رفتم میای دنبالم
وقتی هم بهم رسیدی پاچه ی شلوارمو میگیریو بلند میشی و با ماما گفتنات ازم
میخوای که بغلت کنمو برگردیم تو اتاق تازه وقتی میریم تو اتاق دیگه کاری به من
نداری تو مشغول بازی و منم نو فکر کارهای خونه
البته یه جوره که حاضر میشی من به کارهام برسم اونم اینکه همه ی کارا رو
نشسته انجام بدم اخهههههه خودت قضاوت کن میشههههه قندعسل؟؟؟؟؟؟
آخ که همین گیردادنت هم شیرینههههههه
داری کم کم افعال رو هم یاد میگیری دیروز بعد از کانال عوض کردنای حضرتعالی بهت گفتم : کنترل رو بده به من مامان در عین ناباوری بلافاصله دادی دستممم
باهوووووووووشی دیگهههههههه جیگر طلا